سایت رفع شبه شیعه واهلسنت
سایت رفع شبه شیعه واهلسنت
رفع شبه شیعه واهل سنت

شرابخواري برخي از صحابه

 

شرابخواري برخي از صحابه: آلوسي مي گويد: بزرگان صحابه بعد از نزول آيه حرمت شراب در سوره بقره باز هم مي آشاميدند.[1] بسياري از حفّاظ و مفسّرين، نزول آيات حرمت شراب را در اوايل هجرت مي دانند و آيه سوره مائده جهت تشديد و تأکيد حرمت بود.[2] آنچه مسلّم است اين که خليفۀ اول و دوم شراب مي خوردند و عمر نه فقط پس از تحريم شراب از آن دست بردار نبود بلکه تا دم مرگ شراب انگور مي خورد. عمرو بن ميمون گفت: ساعتي که عمر ضربت کارد به شکمش خورد برايش شراب انگور تند آوردند و آن را آشاميد.[3] و نيز آمده است که عمر شراب تند را بسيار دوست مي داشت، و مي گفت: براي رفع حرمت شراب در آن آب مي ريزم![4] و نيز مي گفت: براي هضم گوشت شتر تنها شراب آنگور مفيد است![5] زمخشري از علماي بزرگ اهل سنت كه ذهبي در سير اعلام النبلاء؛ ج20 ، ص191، با تجليل فراوان از او ياد كرده و او را علامه مي خواند، در كتاب ربيع الأبرار مي‌نويسد: «خداوند متعال در مورد شراب سه آيه نازل فرمود. اولين آن: «از تو در مورد شراب و قمار مي پرسند». پس عده اي از مسلمانان شراب خورده و عده اي آن را ترک کردند تا زماني که شخصي از ايشان شراب خورد و به نماز ايستاد و هذيان گفت. پس آيه نازل شد که: «اي کساني که ايمان آورده ايد، در حال مستي به نماز نزديک نشويد». باز عده اي از مسلمانان از آن خوردند تا اين که عمر بن خطاب شراب خورده و سپس استخوان فک شتري را برداشته با آن استخوان سر عبدالرحمن بن عوف را شکست و نشست و براي کشتگان قريش در جنگ بدر با شعر اسود بن عبد يغوث مرثيه خواند. (عمر چنين سرود: «در چاه هاي بدر، جوانمردان و بزرگواران عرب افتاده اند. آيا ابن کبشه(يعني پيامبر اکرم) به من وعده مي دهد که زنده خواهم شد چگونه ممکن است استخوانهاي پوسيده زندگي کنند؟! آيا از اين که مرگ را از من دفع کند ناتوان است اما وقتي استخوانهايم بپوسد آنها را مي تواند زنده سازد؟! چه کسي است که به رحمن (خداي تعالي) بگويد که من ماه روزه را ترک گفته ام!»[6])... خبر به رسول خدا صلي الله عليه و سلم رسيد و آن حضرت با عصبانيت در حالي که رداي خود را بر روي زمين مي کشيدند بيرون آمده و چيزي را از روي زمين برداشته و در دست گرفتند تا عمر را بزنند. عمر گفت: پناه مي برم به خدا از غضب خدا و رسولش. سپس خداوند آيه نازل فرمود که: «به درستي که شيطان مي خواهد...» تا آنجا که فرموده است: «آيا شما دست بر مي داريد؟». پس عمر گفت: دست برداشتيم».[7]

لازم به ذكر است كه عمر و مشرکان در جنگ هاي مختلفي که بين مسلمانان و مشرکان به وقوع پيوست روابط دوستانه اي داشتند. در تاريخ صدر اسلام مشاهده مي کنيم که مشرکان در صحنۀ جنگهاي احد و خندق با اين که مي توانستند او را بکشند از کشتن وي خودداري کردند: «در جنگ احد، خالد بن وليد همراه با سوارانش امکان آن را يافت که عمر را بكشد اما چنين نکرد».[8]  «همچنين در جنگ احد، ضرار مي توانست عمر را بکشد اما چنين نکرد».[9] «در جنگ خندق نيز ضرار بن خطاب فهري مي توانست عمر را بکشد اما او را نکشت».[10] علت امتناع از کشتن عمر در اين جنگها توسط مشرکين، آگاهي آنها به حقيقت حال او بود. مشرکان عمر را مي شناختند و از نفاق وي آگاه بودند. اين مسأله مستلزم آنست که عمر نيز متقابلاً دست به قتل رجال قريش نگشايد و در عمل نيز چنين بود و عمر در تمام جنگهاي رسول خدا(ص) با مشركين و يهود، از صحنه گريخت.[11]

پيامبر اسلام(ص) پيش از آغاز جنگ بدر با اصحاب خود مشورت نمود كه با قريش بجنگند يا اين كه به مدينه بازگردند. علماي اهل سنّت تصريح كرده‌اند كه ابوبكر و عمر مخالفت خود را با جنگ اعلام كرده و بازگشت به مدينه را ترجيح دادند:  «أنس مى‌گويد: خبر بازگشت ابوسفيان به مدينه رسيد، رسول خدا(ص) با يكايك اصحاب و يارانش به گفتگو و مشورت نشست،‌ ابوبكر سخن گفت؛ اما رسول خدا از وى روى برگرداند سپس عمر سخن گفت، رسول خدا از وى نيز روى برگرداند...».[12]  اعراض و روى گردانى رسول اكرم از ابوبكر و عمر به خاطر اين بود كه آن دو سخنانى به زبان آوردند كه نشان‌دهنده عزّت و شوكت قريش بود و باعث تضعيف روحيه مسلمانان مي گرديد؛ همان گونه كه در مصادر مهم ديگر اهل سنّت به مضمون سخنان خليفه اول و دوم اشاره شده است: «فقال عمر بن الخطاب: يا رسول الله إنها قريش وعزها، والله ما ذلت منذ عزت ولا آمنت منذ كفرت....اى رسول خدا، قريش عزيز است، به خدا سوگند از روزى كه عزيز شده، ذلت نديده و از زمانى كه كافر شده ايمان نياورده است».[13]



[1] - تفسير روح المعاني، آلوسي؛ ج2، ص 115.

[2] - احکام القران، جصاص؛ ج ،1 ص 380- تفسير قرطبي؛ ج 3، ص 60- تفسير فخر رازي؛ ج 2، ص 229 و 231- فتح الباري؛ ج10،ص24- عمده القاري؛ ج10،ص 82 - سيره ابن هشام؛ ج2،ص192- تفسير شوکاني؛ ج2،ص71- عيون الاثر، ابن سيد الناس؛ ج2،ص48.

[3] - تاريخ بغداد، خطيب بغدادي؛ ج6، ص 156.

[4] - جامع مسانيد ابوحنيفه؛ ج2 ،ص 192.

[5] - السنن الکبري بيهقي؛ ج8،ص 299- محاضرات راغب؛ ج1،ص319- کنز العمال.

[6] -المستطرف؛ ج2، ص260 جامع البيان؛ ج2، ص211.

[7] - ربيع الأبرار، زمخشري؛ ج1، ص398، طبق برنامه المكتبه الشامله الكبري، الإصدار الثاني.

[8] -مغازي الواقدي؛ ج1،ص237.              

[9] -السيره الحلبيه، حلبي شافعي؛ ج2،ص321.

[10] - مغازي الواقدي؛ ج1،ص471 مختصر تاريخ دمشق لابن عساکر؛ ج11،ص157-156 طبقات الشعراء؛ ص63 البدايه و النهايه؛ ج3،ص107.

[11] - مفاتيح الغيب؛ ج9،ص52 تفسير فخر الرازي؛ ج3،ص398 السيره الحلبيه؛ ج2،ص227 تلخيص المستدرک؛ ج3،ص37 المستدرک حاکم؛ ج3،ص37.

[12] - صحيح مسلم؛ ج 5، ص 170، ح4513، كتاب الجهاد والسير (المغازى )، باب غَزْوَةِ بَدْر.

[13] - البيهقي، دلائل النبوه؛ ج 3، ص 107- الذهبي، تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير والأعلام؛ ج 2، ص 106- السيوطي، الدر المنثور؛ ج 4، ص 20- الصالحي الشامي، سبل الهدى والرشاد في سيره خير العباد؛ ج 4، ص 26- الحلبي، السيره الحلبيه في سيره الأمين المأمون؛ ج 2، ص 386



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نوشته شده در تاريخ دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, توسط سیدمیناموسوی